وقتي تمام شهر ديگر دري به روي تو ، خود را نمي گشود
دستان گرم رفيقي نيافتي
آغوش مهر كسي ، عاشقت نشد
با آن دل شكسته ، كسي مهربان نبود
وقتي كه كوبه هاي نكوبيده اي نماند
تنها اگر شدي
برگرد پيش من
من عادتم ، خريدن دل هاي خسته است
من عاشقم ، به آنكه نمي خواهدش كسي
دل مي برم ، از آنكه دلش را شكستنه اند
آغوش من ، بپذيرد تو را به مهر
برخيز ، خسته ي اين روزگار قهر در كوچه اميد
نبش طراوت زيباي عاشقي
در انتهاي آن گذر تنگ بي كسي
آري ، بزن تو زنگ خدا را ، غريب عشق من چشم در رهم كه بيايي...
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 73
بازدید هفته : 299
بازدید ماه : 691
بازدید کل : 92230
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1